|
|
Saturday, August 06, 2005 دلم ميخواد از سفرم بنويسم. اما هنوز خودم نشده م. تو اين مدت خواب شب نداشتم. مخصوصا يك هفته ي آخر رو تو مكه. شبها از ساعت 1 مي رفتم تا بعد از نماز صبح و تقريبا از 6-7 تا 12 اينا ميخوابيدم. كه البته اونجا همينقدر خوابيدن- و كمتر ازين هم- واقعا جواب ميده. (بچه ها ميگفتن تو معلوم هست شبها كجا ميري!؟) اينه كه اينجا همه ش ميخوابم. فكر مي كردم برگردم خيلي ناراحت و بي قرارخواهم بود، اما نيستم. يكي دوبار خيلي دلم گرفت اما گذرا بود. هنوز هم فكر ميكنم يه بار از خواب بيدار ميشم و مي بينم اونجام. نمي دونم. اونجا هم كه بودم فكر مي كردم دارم خواب مي بينم.
|7:06 PM|
فاطمه |