|
|
Monday, August 08, 2005 عربستان از پنجره هواپيما يه بيابون وسيعه. اولين شهري هم كه ما ديديم جده بود كه يه شهر ساحليه(فكر مي كنم كنار درياي سرخ) و هواي شرجيش منو ياد اهواز خودمون مينداخت. منظور از جده، همون حوّا ي خودمونه كه ظاهرا تو اين شهر دفن شده. تا جده حدود دو ساعت و نيم تو هواپيما بوديم. نهار جالبمون در هواپيما عبارت بود از زرشك پلو با مرغ كه تابلو بود يكي دو بار سرد و گرم شده، ماست، سالاد، نوشابه و شله زرد! بدون توقف در جده - فقط در حد تحويل گرفتن بار از فرودگاه- و حول و حوش چهار بعد از ظهر سوار اتوبوسي شديم كه به شدت در برابر نور و گرما عايق شده بود و به سمت مدينه مي رفت. حدود 5 ساعت فاصله دارن اين دوتا شهر و بين راه هم يه ايستگاه هست به اسم ساسكا كه من فقط متوجه نمازخونه و دستشويي و رستورانش شدم و نمي دونم اهميت استراتژيك ديگه اي هم داره يا نه(مثلا شهري باشه يا...) ما توي همين ايستگاه شام خورديم واز همين ايستگاه يعني 200 كيلومتري مدينه چشمم به جاده بود. براي يادآوري يه نگاه به دفتر خاطراتم ميندازم: «مدينه 40 كيلومتر!عجيبه. اصلا باورم نميشه كجا دارم ميرم. شهر محمد(ص)، شهري كه علي سخت ترين سالهاش رو اونجا گذروند... من؟ 40 كيلومتري مدينه؟ اصلا واقعي به نظر نمياد.» دوست داشتم زود برسيم.
|1:46 AM|
فاطمه |