آرشیو لینکدونی




Wednesday, October 26, 2005



از خاطرات سفر به عربستان تا مسجد شجره و لبیک گفتن رو نوشتم. شروع سال تحصیلی و دور شدن از زمان سفر باعث شد نوشتن تعطیل بشه تا حالا.
بعد از نماز مغرب و عشا لبیک رو گفتیم و از مسجد اومدیم بیرون. ذکر عجیبیه. حواسم بود که درست نمی فهمم دارم چی میگم ولی دلم نمی خواست قطعش کنم. تو اتوبوس بعد از شام با بچه ها پنج شش نفری-که چقدر دلم براشون تنگ شده- قرار گذاشتیم این ذکر رو انقدر با صدای بلند و با همون ریتم معروفی که لابد شنیده اید، بخونیم که بقیه هم باهامون همراه بشن.(اینهمه ما صدای حاج آقا رو تحمل کرده بودیم حالا نوبت اون بود؛)) بماند که چه بساطی داشتیم سر اینکه یک خمیر دندون توی کیف من از گرما ترکیده بود و بوی نعنا همه جا رو برداشته بود و ... (بوییدنی ها موقع احرام ممنوعند). یه چیز دیگه ای که خوب یادم مونده بحث گرمی بود که سر اولین دیدار کعبه و اولین آرزو که می گفتند برآورده میشه داشتیم: یه عده می گفتند سه تای اول یه عده می گفتند پنج تای اول و... در مورد راست و دروغ بودن این مسئله فکر می کنم بهتره خیلی سخت گیری نکنیم. یه احتمال کوچیک هم می تونه آدم رو به این فکر بندازه که اون چیزی که واقعا دوست داره بهش برسه چیه؟ و همین هم خودش خیلی خوبه.
جاده گذشت و وارد مکه شدیم. بحث شد که امشب بریم اعمال رو انجام بدیم یا فردا صبح زود. خدا خدا می کردم که تصمیم نگیرند امشب بریم اعمال رو انجام بدیم. اصلا دلم نمیخواست بدون آمادگی برم تو اون فضا.
احساس می کردم اومده م جایی که اصلا جای من نیست.

خدای من تو بهتر از هر کسی اینو می دونی... خیلی دوست دارم دوباره برم مکه. تصور می کنم پام که به مسجدالحرام برسه از در ورودی تا مطاف(محل طواف) رو پرواز می کنم. ولی به خودم میگم آخه تو رو چه به مکه. اوندفعه نفهمیده بودی و رفتی... شاید حرجی نباشه! اما اینبار که می دونی همین نفس کشیدنهات رو هم بدهکاری... به چه جرأتی میخوای نزدیک حرم بشی؟
زهی آلودگی و زهی شرمندگی. زهی جسارت و زهی اشتیاق.
حالا این سفر که یه سفر مکانیه. اینجا هم دنیاست. سرای غفلت. میشه با هجوم فکر کاری کرد. میشه به فراموشی سپرد. میشه از خوب فکر کردن فرار کرد. وای از روزی که راه فراری از خودمون و کرده هامون نداشته باشیم. غصه می خورم که روی اینو ندارم، که ازت بخوام منو یه بار دیگه به حریم امنت دعوت کنی. اما راستش ترس بزرگترم مال وقتیه که با این حقیقت که همه جا حریم تو ست-عریان و بی پرده- رو برو بشم و بفهمم که هیچ جا جای من نیست.

|10:14 PM| فاطمه



آینه
لیست وبلاگ های دانشجویان
Email Me!