الهی
نسیمی دمید از باغ دوستی
دل را فدا کردیم
بویی یافتیم از خزانهی دوستی
به پادشاهی بر سر عالم ندا کردیم
برقی تافت از مشرق حقیقت
آب و گل کم انگاشتیم و دو گیتی بگذاشتیم
یک نظر کردی
در آن نظر بسوختیم و بگداختیم
بیفزای نظری و این سوخته را مرهم ساز و غرق شده را دریاب
که می زده را هم به می دارو و مرهم بود.
(خواجه عبدا...انصاری)