|
|
Sunday, November 06, 2005 صبح از رادیوی تاکسی یه آوازی پخش می شد که حالم رو دگرگون کرد.
دلم میخواست جای دیگه ای بودم و یه دل سیر گریه می کردم. چند دقیقه بعد، توی اتوبوس کتاب همراهم رو باز کردم: "گفته شود: همانگونه که دیدار امروزتان را فراموش کردید، امروز شما را فراموش خواهیم کرد..." واقعا که سخت دلان سست پیمانی هستیم. نیستیم؟ من که هستم.
|11:50 PM|
فاطمه |