|
|
Tuesday, December 20, 2005 در ادامه همون بحث بر سر چرایی فربهی فقه، گفته شد که قوی بودن بخش فقهی یک دین به شرایط جامعه ای که دین در اون ظهور می کنه بستگی داره. مثلا اسلام در مدینه زمان پیامبر با دو قبیله اوس و خزرجش لازم بوده که بخش زیادی از تعالیم و باید و نباید ها رو به جزئیات زندگی(معاملات و...) اختصاص بده. یهودیت هم در زمان و مکان ظهورش همچین وضعی داشته. و اتفاقا احکام فقهی این دو دین بسیار شبیه به هم هستند. اما مسیحیت با توجه به اینکه در جامعه نسبتا متمدنتری نسبت به اسلام و یهودیت ظهور کرده بخش فقهیش به طور قابل توجهی کمتره. بنابراین به نظر می رسه تناسبی بین مدنیت جوامع و رونق فقه ( و فقها ) وجود داشته باشه. نکته جالبتری که گفته شد این بود که چون همه آدمها در هر سطحی که باشند به هر حال زندگی می کنند و بی نیاز از کاربرد این باید و نباید ها نیستند فقه عمومیت پیدا می کنه و فقها - بر خلاف عرفا و فلاسفه و...- مقبولیت عام و در پی اون قدرت پیدا می کنند و حرفشون برای درصد بسیار بالایی از مردم پذیرفتنیست. و خلاصه اینکه ذات فقه خاصیت تجمع قدرت رو داره.( مثل تحریم تنباکو یا انقلاب اسلامی ایران.) و به نظر من این نکته مهمیست. چون قدرت خودش پیامدهایی مثل فساد و... رو بهمراه میاره. بگذریم. سوالی که اینجا مطرح شد و جوابش موند برای برنامه بعد این بود که چرا با وجود این ادعا که بین مدنیت جوامع و فربهی فقه نسبیت مستقیمی هست و ایران امروز از ایران زمان ورود اسلام متمدن تره، هنوز این فقه هست که برای هر پدیده جدیدی قوانین جدید وضع می کنه و در حقیقت فقه کماکان فربه و فربه تر میشه ؟ این یک شاهد تاریخیه که ظاهرا با ادعای گفته شده تناقض داره. من هم منتظرم پنجشنبه شب (فکر کنم بین 10 و 11) یا جمعه دو بعد از ظهر ببینم دکتر حاتم قادری عزیز چه جوابی به این سوال میده.
|4:11 PM|
فاطمه |