|
|
Tuesday, January 10, 2006 بدهکار بی گذشت آنگاه پطرس نزد او آمده گفت:" خداوندا چند مرتبه برادرم به من خطا ورزد می باید او را آمرزید؟ آیا تا هفت مرتبه؟" عیسی بدو گفت:" تو را نمی گویم تا هفت مرتبه، بلکه تا هفتادوهفت مرتبه. ازآنجهت ملکوت آسمان پادشاهی را ماند که با غلامان خود ارادهی محاسبه داشت. و چون شروع به حساب نمود شخصی را نزد او آوردند که ده هزار قنطار به او بدهکار بود و خود چیزی نداشت که ادا نماید. آقایش امر کرد که او را با زن و فرزندان و تمام مایملک او ، فروخته طلب او را وصول کنند. پس آن غلام رو به زمین نهاده او را پرستش نمود و گفت ای آقا مرا مهلت ده تا همه را به تو ادا کنم. آنگاه آقای آن غلام بر وی ترحم نموده او را رها کرد و قرض او را بخشید. لیکن چون آن غلام بیرون رفت یکی از همقطاران خود را یافت که از او صد دینار طلب داشت. او را بگرفت و گلویش را فشرده گفت:"طلب مرا ادا کن!". پس آن همقطار بر پای او افتاده التماس نموده گفت:" مرا مهلت ده تا همه را به تو رد کنم." اما او قبول نکرد بلکه رفته او را در زندان انداخت تا قرض را ادا کند. چون همقطاران وی این وقایع را دیدند بسیار غمگین شده رفتند و آنچه شده بود به آقای خود باز گفتند. آنگاه مولایش او را طلبیده، گفت:" ای غلام شریر، آیا تمام آن قرض را محض خواهش تو به تو نبخشیدم؟ پس آیا تو را نیز لازم نبود که بر همقطار خود رحم کنی چنانکه من بر تو رحم کردم؟" پس مولای او در غضب شده او را به جلادان سپرد تا تمام قرض خود را بدهد. به همینطور پدر آسمانی من نیز با شما عمل خواهد نمود اگر هر یکی از شما برادران خود را از دل نبخشد."
|12:00 PM|
فاطمه |