ای با من و پنهان چو دل، از دل سلامت می کنم...
تو کعبه ای، هر جا روم قصد مقامت می کنم
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنی؟
ور حاضری، پس من چرا در سینه دامت می کنم؟
دوری به تن، لیک از دلم اندر دل تو روزنی است
زان روزن دزدیده من، چون مه، پیامت می کنم
در گوش تو، در هوش تو، اندر دل پرجوش تو
اینها چه باشه؟ تو منی… وین وصف عامت می کنم
ای دل نه اندر ماجرا می گفت آن دلبر تو را؟
"هر چند از تو کم شود از خود تمامت می کنم"
…
مولانا