آرشیو لینکدونی




Friday, September 15, 2006



لذت آهستگی
...
همسرم ورا به من می گوید:" در جاده های فرانسه هر پنجاه دقیقه یک نفر کشته می شود. این دیوانه ها را نگاه کن که دور و بر ما می تازند! اینها همان کسانی هستند که اگر جلوی چشمشان کیف خانم پیری را در خیابان بدزدند، به شدت محافظه کارانه عمل می کنند. چطور وقتی پشت فرمان می نشینند ترس را کنار می گذارند؟ "
چه می توانستم بگویم؟ شاید می توانستم بگویم: مرد قوز کرده ای که روی موتور سیکلت اش خم شده، تنها می تواند بر لحظه پروازش تمرکز یابد. او گرفتار لحظه ایست که رابطه اش هم با گذشته و هم با آینده قطع است، از توالی زمان بیرون جهیده و در بی زمانی است... در این وضعیت او نمی داند چند سال دارد، از همسر، فرزندان و دغدغه هایش بی اطلاع است و بنابراین نمی ترسد زیرا سرچشمه ترس در آینده است و شخص فارغ از آینده چیزی برای ترسیدن ندارد...
برخلاف موتورسوار، یک دونده همواره در جسم خویش حاضر است.تا ابد نیازمند آن است که به تاول ها و نیز خستگی بی پایان خویش بیندیشد. او به هنگام دویدن وزن خود را احساس می کند، سن و سال خود را می داند و بیش از هر زمان دیگری نسبت به خود و زمان زندگیش آگاهی دارد. تمام اینها وقتی تغییر شکل می یابد که انسان نیروی سرعت را به یک ماشین واگذارد. از آن پس جسم او از روند طبیعی خارج شده و خود را به سرعتی می سپارد که لمس ناشدنی و غیرمادی است، سرعت ناب، سرعت محض، سرعت خلسه وار.
... چرا لذت آهستگی ناپدید شده است؟... نگاهی به آینه می اندازم، باز همان اتومبیل را می بینم که تلاشش برای عبور از من بخاطر ترافیک پیش رو ناکام مانده است. زنی در کنار راننده نشسته است. چرا آن مرد چیز خنده داری برایش تعریف نمی کند؟ چرا دستی روی زانوان او نمی فشارد و در عوض به راننده اتومبیل جلویی که به اندازه کافی تند نمی راند بد و بیراه می گوید؟ به نظر نمی رسد که زن هم دستی به سر و گوش راننده بکشد. او نیز در ذهن خود، همراه راننده پشت فرمان نشسته است و فحش و ناسزا نثار من می کند...
میان آهستگی و حافظه رابطه ای وجود دارد. رابطه ای پنهانی که میان سرعت و فراموشی نیز برقرار است. به این موقعیت کاملا پیش پا افتاده توجه کنید: مردی در خیابان قدم می زند، در لحظه ای خاص می کوشد چیزی را به یاد آورد اما یادآوری و حافظه از او می گریزد. ناخودآگاه سرعتش را کم می کند و قدم هایش آهسته تر می شوند. اما شخصی که قصد فراموش کردن اتفاق ناگواری را دارد، ناخواسته به سرعت گام هایش می افزاید و تند تر قدم بر می دارد، گویی در تلاش است تا خود را از آنچه که هنوز در این لحظه بسیار به وی نزدیک است، دور سازد.
این تجربه در ریاضیات در قالب دو معادله ساده شکل می گیرد: میزان آهستگی در تناسب مستقیم است با شدت حافظه، میزان سرعت در تناسب مستقیم است با شدت فراموشی.

|9:39 AM| فاطمه



آینه
لیست وبلاگ های دانشجویان
Email Me!