|
|
Tuesday, November 28, 2006 به بهانه ی بازگشت برای این که خودفراموشی های طولانی دلتنگی های بی دلیل و با دلیل "چرا" ها و "کهچی" ها و "تاکِی" ها و ... ندانستن ها، نتوانستن ها، نشدن ها، نبودن ها، ندیدن ها و همه نه و نه و نه و ... های دیگه از آدم، کلاف سردرگمی نسازه... برای بودن، برای توانایی ادامه دادن؛ شاید باید گاهی خودت رو پیش کسی باز کنی باز...رها... بی ترس و ملاحظه و نگرانی که مبادا باز شدنت باعث حقیر شدنت بشه که مبادا او به تو آلوده بشه... تا شاید - به قول شاعر- اندک آرامشی در واپسین ساعات روزی پادرگریز... اندک آرامشی در فاصلهی روزها...فراز آید. التماس دستم را بپذیر، شنوای دانا...
|3:18 PM|
فاطمه |