آرشیو لینکدونی




Friday, July 13, 2007



"در حق انسانهایی که دوستشان دارم، آرزوی رنجوری، پریشانی، بیماری، بدرفتاری و آزردگی می کنم. آرزو می کنم آنها با خودخوارشماری ژرف، عذاب بی اعتمادی به خود، و بدبختی شکست خوردگان ناآشنا نمانند."(نیچه- اراده معطوف به قدرت)

...
نیچه سعی می کرد این عقیده را تصحیح کنده که رضایت خاطر یا باید به آسانی حاصل شود یا اصلا حاصل نشود. این عقیده آثار ویرانگری دارد، زیرا سبب می شود به طور نابهنگام از چالش هایی که می توانیم برآنها غلبه کنیم، کنار بکشیم. البته فقط در صورتی می توانیم به این چالش ها غلبه کنیم که خود را برای دشواریهایی آماده کرده باشیم که به حق تقریبا لازمه ی تمام چیزهای ارزشمند هستند.
...
به روایت نیچه، مسیحیت از افکار بردگان ترسوی امپراطوری روم نشئت گرفته است... مسیحیان خواستند از مولفه های واقعی رضایت خاطر( مقام و منصب، رابطه ی جنسی، مهارت عقلانی و فکری، خلاقیت) بهره‌مند شوند ولی شجاعت نداشتند سختی هایی را تحمل کنند که لازمه ی این چیزهای خوب است. بنابراین عقیده ی ریاکارانه ای را رواج دادند که همان چیزی را لعن و نفرین می کرد که دوست داشتد و به آن متمایل بودند ولی آنقدر ضعیف بودند که نمی توانستند برای کسب آن مبارزه کنند، و همزمان چیزی را می ستودند که دوست نداشتند ولی تصادفا از آن بهره مند بودند.

ضعیف بودن به "خوب بودن"، حقارت به "فروتنی"، فرمانبرداری از افراد موردتنفر به "اطاعت"، و ناتوانی از انتقام گیری به "بخشایش" بدل شد. به هر احساس ضعفی، روکشی از نامی تطهیرکننده دادند و آنر چنین به شمار آوردند:" عملی اختیاری، چیزی خواستنی، انتخابی، نوعی عمل، نوعی موفقیت".
مسیحیان معتاد به "مذهب راحت طلبی" ، در نظام ارزشی خود به چیزی اولویت دادند که آسان بود نه مطلوب. و به این ترتیب زندگی را از قوایش تهی ساختند.

داشتن دیدگاه مسیحی درمورد "سختی" محدود به مسیحیان نیست. به نظر نیچه این امر نوعی امکان روانشناختی همیشگی است. همه ی ما در چنین مواردی مسیحی می شویم: وقتی نسبت به چیزی ابراز بی تفاوتی می کنیم که در خفا به آن مشتاقیم اما از آن بی بهره هستیم؛ وقتی سرخوشانه می گوییم به عشق یا مقام، پول یا موفقیت، خلاقیت یا تندرستی احتیاج نداریم، در حالی که طعم تلخی گوشه ی دهانمان را جمع می کند...

نیچه می خواست چگونه با مشکلات خود روبرو شویم؟ او از ما می خواست همچنان به چیزهای مورد علاقه خود عشق بورزیم، حتی وقتی آنها را در اختیار نداریم و ممکن باشد که هرگز هم به آنها دست پیدا نکنیم. به عبارت دیگر در برابر وسوسه ی تحقیر و شریرانه نامیدن خوبی هایی که دسترسی به آنها دشوار است مقاومت کنیم.

شاید زندگی بسیار سوزناک خود نیچه بهترین مثال این الگوی رفتاری باشد... او به شدت مبارزه کرد تا خوشبخت شود، ولی هرگاه شکست خورد مخالف چیزی نشد که زمانی به آن مشتاق بود. او به چیزی متعهد ماند که به نظرش مهم ترین ویژگی انسانی شریف بود: این که کسی باشد که " هرگز انکار نمی کند".

برگرفته از کتاب "تسلی بخشی های فلسفه"

پی نوشت: احتمالا شما هم جملاتی از نیچه در ذهن دارید که با مدعای پاراگراف آخر متناقضه. به گمانم مهم نیست. و مگر نه این که آواز های آدمی همیشه از زندگیش زیباتره... ؛)

|3:25 PM| فاطمه



آینه
لیست وبلاگ های دانشجویان
Email Me!